Metaphor, idiom, proverb and cliché
(ویژه مدرسین)
The fairy godmother
Today Nicole thinks her classroom is full of glittering jewels. Her students are laughing and playing like a swarm of summer bees or spring lambs playing on a hillside. How unlike her own schooldays!
Nicole didn’t get on well at school and she dropped out on her sixteenth birthday. It nearly broke her mother’s heart, but her father was furious (‘saw red’ is how her sister described It) and shouted with rage. He was always boiling with rage about something or other. She couldn’t stand it. Nicole left home. For the next few years she did lots of poorly paid jobs in and around Toronto, the city where she was born. She had a horrible boyfriend, a real wolf in sheep’s clothing; he seemed to care for her but he didn’t really. She was miserable and unhappy. Her life hit rock bottom.
And then one day Nicole bumped into her fairy godmother, the only teacher from her old school she had ever liked. And so, to cut a long story short, this teacher, Mavis Saavedra, took an interest in Nicole. She helped her get back on her feet and persuaded her to go back to school, and then to teacher training college.
Now Nicole is snowed under with work – preparing lessons, marking, making things, no sleep, being a primary teacher. But, as Mavis always says, every cloud has a silver lining. And it’s true: Nicole is doing a job she loves. ‘I’m over the moon!’ she likes to say and Mavis tells her off for speaking in clichés.
|
نویسنده: Jeremy Harmer
مترجم: یاسمین خوشه چین
نکته: تیترها و اعداد سبز رنگ (در حال حاضر در دست ترجمه است) نشانگر مباحث تدریس نشدهای هستند که برای مطالعه آن بخشها، باید به مبحث مورد نظر رجوع شود.
توصیف یک چیز، طور دیگر:
وقتی میخواهیم بهطور دقیق از کلماتی استفاده کنیم که مفهوم را مستقیماً میرسانند، مکالمهمان خیلی جالب پیش نخواهد رفت؛ اما وقتی از کلمات (رنگارنگ!) بیشتری استفاده کنیم، همهچیز فوقالعادهتر به نظر میرسد! گاهی ما چیزی را طوری توصیف میکنیم که گویا متصور میشویم در واقع چیز دیگری با همان کیفیت است. این دقیقاً اتفاقی است که وقتی نیکول به شاگردانش مانند یک Glittering jewelry نگاه کرد، افتاد. آنها در واقع جواهر نیستند، اما نیکول در ذهن خود آنها را مانند جواهر میبیند. به این نوع از توصیفات، استعاره و یا Metaphor میگوییم. وقتی میخواهیم یک چیز را با دیگری مقایسه کنیم و میخواهیم مطمئن شویم که خواننده و یا شنوندهی صحبت ما این مقایسه را درک کرده است، میتوانیم جملاتی از این قبیل بگوییم:
Her students are like a swarn of summer bees or spring lambs playing a billside.
اینگونه ارتباطات را تشبیه و یا Simile مینامیم. خیلی از استعارهها را اگر مردم بهصورت روزمره از آنها استفاده کنند، میتوان بخشی از زبان شمرد و تبدیل به اصطلاحات روزمره میشوند. اصطلاحی مانند: drop out of school یعنی «ترک تحصیل!» معنی تک به تک کلمات این اصطلاح مشخص است، اما همگی در کنار هم معنی کاملاً متفاوتی میدهند و ما باید معنی این عبارت را جدای از معنی کلمههای آن بدانیم.
اینگونه از عبارات، استعارههای اصطلاحی هستند. برخی از اصطلاحات، مانند: Every cloud has a silver lining= یعنی همیشه یک خبر خوب حتی وقتی خبر بدی وجود دارد، هست! رفته رفته، تبدیل به (ضرب المثل) Proverb میشوند. ضربالمثلها، عباراتی هستند که در جامعه، برای رساندن مفهوم، پند و نصیحت و نشان دادن صحت موضوعات استفاده میشوند.
استعارههای اصطلاحیای مانند I’m over the moon را (کلیشه) Cliché مینامیم. چرا که به خاطر استفادهی مکرر از آنها و رواج بیش از حدشان، تکراری شدهاند.
اطلاعات بیشتر، دربارهی استعارهها:
در بسیاری از فرهنگها، برای بیان احساسات از رنگها استفاده میشود. در متن داستان میبینیم که در مورد پدر نیکول، از He saw red استفاده کرده است که به این معنی است که او بهشدت عصبانی شده است؛ اما در فرهنگهای دیگر، کلمه red معانی دیگری دارد. اگر در زبان British دیدید که شخصی را Yellow مینامند، بدین معناست که آن فرد، ظالم است؛ اما برای مردم فرهنگهای دیگر، این رنگ نمایانگر معنویت و روشنگری است! جمله: Nicole nearly broke her mother’s heart = او را بسیار ناراحت کرده و به قولی دل او را شکانده است!
همچنین میتوانیم بگوییم: Her heart wasn’t really in it= دل او با قضیه نبود و خیلی به آن علاقهای نداشت یا حتی در مورد این موضوع حرف بزنیم: A change of heart= تغییر در روش و طرز فکرمان بیشتر بخشهای بدن، مانند: mouth, eye, foot, nose, etc. نیز میتواند در استعارهها استفاده شود. جمله: Nicole is snowed under= درگیر کارهای بسیار بودن
از دیگر وضعیتهای آب و هوایی هم در استعارهها استفاده میکنیم. مثلاً: Storm out= ترک کردن محل به هنگام عصبانیت و بهطور سریع و یا استعارههایی که از اصطلاحات آشپزی برگرفته شدهاند: Nicole’s father was always boiling with range about something= او همیشه خیلی عصبانی بوده است.
برای همکاری با ما میتوانید به صفحه دوره تربیت مدرس مراجعه کنید.
📎ایدههای تدریس: اصطلاحات و استعارهها
خیلی از اصطلاحات موجود، مختص به یک فرهنگ خاص هستند. مثلاً در این جمله:
Nicole’s friend was a wolf in sheep’s clothing.
این اصطلاح در بریتانیا و آمریکا زمانی به کار میرود که فردی به نظر بیخطر میآید اما در واقع، فردی خطرناک است. مثلاً، اصطلاح:
She thinks she’s the cat whiskers= او فکر میکند که بهترین است
در بریتانیا کاربرد بیشتری نسبت به آمریکا دارد، اما با این حال در خود بریتانیا هم خیلی رایج نیست! دقت کنیم که حتی اگر اصطلاحی کم کاربرد، به نظر جالب میآمد، وقتمان را صرف تدریس آن نکنیم.
پس باید چه کنیم؟
میتوانیم توجه دانشآموزانمان را به اصطلاحات و استعارههایی که به هنگام تدریس میبینیم، جلب کنیم، اما تدریس اصطلاحاتی نامناسب یک زبان خارجی که در فرهنگ یک کشور استفاده میشوند، نمیتوانند ایده خوبی باشند. میتوانیم از دانش آموزان خود بخواهیم که تحقیق کنند بخش ۴۶ چه چیزهایی در بخش استعاره بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، (مثلاً اعضای بدن) و در دیکشنری خود، کلمات و عبارات استعارهای را پیدا کنند. با این روش، آنها میتوانند یک شبکه خورشیدی و یا نمودار درختی در مورد استعارهها درست کنند. بخش ۲۲ میتوانیم مطمئن شویم که دانش آموزان استعارهها را با عنوان Lexical chunks استفاده میکنند. بخش۲۰ یا میتوانیم از آنها بخواهیم استعارههای جدیدی پیدا کنند و با خود به کلاس بیاورند.
میتوانیم به دانش آموزان عبارات استعارهای، Phrasal verbs و غیره بدهیم و از آنها بخواهیم داستانی بنویسند و در آن، از ۴ عدد از این عبارتها، استفاده کنند.
|