تئوریهای رشد کودک بر توضیح چگونگی تغییر و رشد کودکان در دوران کودکی، تمرکز دارند. محوریت این تئوریها، بر جنبههای گوناگون رشد اعم از: اجتماعی، عاطفی و شناختی است.
مطالعهی رشد انسان موضوعی پیچیده و گوناگون است. همهی ما با تجربهی رشد آشنا هستیم اما گاهی اوقات، فهم اینکه افراد چگونه و چرا رشد میکنند. چگونه زبان انگلیسی یاد میگیرند یا رفتار میکنند، پیچیده به نظر میرسد.
حتما صفحه آموزش زبان انگلیسی ما را اینجا مطالعه کنید.
نویسنده: Kendra Cherry
مترجم: آموزشگاه زبان خزائلی
چرا کودکان بهطور مشخصی رفتار میکنند؟ آیا رفتار آنها به سن، خانواده، روابط یا عادات فردی آنان بستگی دارد؟ روانشناسان رشد میکوشند به چنین پرسشهایی پاسخ دهند. همینطور آنها سعی میکنند رفتارهایی که در طول زندگی از افراد سرمیزند را بفهمند، توضیح دهند و پیشبینی کنند.
برای فهم رشد انسان، تئوریهای مختلفی پیرامون رشد کودک ارائهشده که به توضیح جنبههای مختلف رشد انسان میپردازد.
پیشینهی تئوریهای رشد کودک
تئوریهای رشد کودک چهارچوبی را برای فکر کردن دربارهی رشد و یادگیری انسان ارائه میدهند. اما چرا ما به مطالعهی رشد انسان میپردازیم؟ از تئوریهای رشد چه چیزی یاد میگیریم؟
اگر تاکنون دربارهی آنچه فکر و رفتار انسان را برمیانگیزاند، در تعجب بودهاید. دانستن تئوریهای رشد بینش مفیدی از فرد و جامعه به شما ارائه میدهد.
تغییر دانش پیرامون رشد کودک
مبحث رشد کودک که از زمان تولد تا بزرگسالی ادامه دارد، در طول تاریخ بشر، بسیار مورد بیتوجهی قرار گرفته است. اغلب کودکان، بهصورت نسخههای کوچکی از بزرگسالان دیده میشدند. به پیشرفتهای زیادی که برای کودک در مهارتهای شناختی، کاربرد زبان و رشد فیزیکی از کودکی تا بزرگسالی اتفاق میافتاد.
توجه کمی میشد؛ اما بالاخره علاقه به رشتهی رشد کودک در اوایل قرن بیستم پدیدار شد. اما در آن هنگام، تمرکز تنها بر روی رفتارهای غیرطبیعی کودک بود.
سرانجام، توجه محققان به سایر موضوعات به صورت روزافزونی بیشتر شد موضوعاتی مثل رشد عادی کودک و چیزهایی که بر رشد کودک تأثیر میگذارد.
مطالعه رشد کودک با توجه به تغییرات
چرا مهم است بدانیم کودکان چگونه رشد میکنند، چگونه یاد میگیرند و یا چگونه تغییر میکنند؟ دانش پیرامون رشد کودک به ما کمک میکند. بهطور کامل رشد شناختی، اجتماعی، فیزیکی، تحصیلی و عاطفی کودکان را از زمان تولد تا اوایل بزرگسالی، درک کنیم.
بعضی از تئوریهای رشد کودک بهعنوان تئوریهای اصلی شناخته میشوند. آنها به توصیف جنبههای مختلف رشد میپردازند و اغلب دیدگاهی مرحله به مرحله دارند. برخی از این تئوریها بهعنوان تئوریهای فرعی شناخته میشوند. تمرکز آنها فقط بر روی قسمتی از رشد مثل رشد شناختی یا رشد اجتماعی است.
نظریههای بسیاری توسط نظریهپردازان و محققان، در مورد رشد کودک ارائه شده است. تئوریهای جدید، مراحل مختلف رشد کودک و سنینی که این مراحل رشد در آنها اتفاق میافتند را مشخص میکنند. در ذیل، تنها به تعدادی از تئوریهای بسیاری که در مورد رشد کودکان ارائه شدهاند، اشاره میکنیم.
نظریهی رشد روانی جنسی فروید (Freud's Psychosexual Developmental Theory)
تئوری روانی تحلیلی، با کار زیگموند فروید آغاز شد. او در طی کار بالینی روی بیماران خودش که از بیماریهای روانی رنج میبردند. به این نتیجه رسید که تجارب کودکی و امیال ناخودآگاه روی رفتار انسان تأثیر میگذارد. تعبیر فروید، مشکلاتی که در طول مراحل رشد اتفاق میافتند، میتوانند تأثیری طولانی روی شخصیت و رفتار انسان بگذارند.
فروید یکی از معروفترین نظریههای اصلی در مورد رشد کودک را ارائه کرده است. بر طبق نظریهی روانی_جنسی فروید، رشد کودک طی یک سری مراحلی صورت میگیرد. تمرکز هر مرحله روی بخشهای متفاوت لذت در بدن است. در هر مرحله کودک با تعارضاتی روبرو میشود که نقش مهمی در رشد او دارند. بر اساس این نظریه، لیبیدو یا احساس لذت جنسی، در هر مرحله از رشد در بخش خاصی از بدن کودک وجود دارد.
اگر هر مرحله با موفقیت به پایان نرسد، ممکن است کودک درهمان مرحله از رشد ثابت بماند. فروید میگوید این مسئله میتواند بر رفتار کودک در بزرگسالی تأثیر بگذارد. اما اگر کودکان هر مرحله را درست بگذرانند چه اتفاقی میافتد؟ خوشبختانه، کامل کردن هر مرحله منجر به شکلگیری شخصیتی سالم در بزرگسالی میگردد.
درحالیکه برخی نظریههای رشد کودک روی این مورد تأکید دارند که شخصیت، در طول دوران زندگی رشد و تغییر میکند. فروید بر این باور است که تجارب اولیهی فرد بیشترین نقش را در شکلگیری رشد او دارد. به عقیدهی فروید بخش عمدهی شخصیت انسان در سن پنجسالگی شکل میگیرد.
نظریهی رشد روانی_اجتماعی اریکسون (Erikson's Psychosocial Developmental Theory)
نظریهی روانی_تحلیلی در نیمهی اول قرن بیستم تأثیر بسزایی داشته است. نظریهپردازهای دنبالهروی فروید، سعی کردند نظریهی فروید را گسترش داده و نظریهی خود را ارائه دهند. از گروه نئو فرویدیها، نظریات اریک اریکسون خیلی مورد توجه قرار گرفت. نظریهی رشد روانی_اجتماعی هشت مرحلهای اریکسون، رشد و تغییر در طول زندگی را توصیف میکند.
بر تعاملات اجتماعی و مسائلی که در هر مرحلهی رشد پیش میآید، تمرکز دارد. با اینکه نظریهی اریکسون شباهتهایی با نظریهی فروید دارد. از بعضی جهات هم با آن خیلی متفاوت است. بجز تمرکز بر امیال جنسی بهعنوان فاکتوری مهم در رشد، اریکسون بر این باور است. همچنین, تعاملات و تجارب اجتماعی هم نقش مهمی در رشد دارند.
نظریهی هشت مرحلهای اریکسون فرآیند رشد را از بدو تولد تا هنگام مرگ توصیف میکند. در هر مرحله، افراد با تضادها یا تعارضاتی مواجه میشوند که بر رشد آتی آنها تأثیر میگذارد. برخلاف خیلی از نظریههای رشد دیگر، نظریهی رشد اریکسون بر رشد در تمام طول زندگی تمرکز دارد.
در هر مرحله، کودکان و بزرگسالان با بحرانهای رشدی مواجه میشوند که نقطهی عطف مهمی در زندگی آنها تلقی میشود. خوشبختانه مدیریت کردن چالشهای هر مرحله منجر به سلامت روانی حتمی در طول زندگی خواهد شد.
نظریههای رفتارگرا در رابطه با رشد کودک (Behavioral Child Development Theories)
در طول نیمهی دوم قرن بیستم مکتب جدید فکری به نام رفتارگرایی، پا به عرصهی حضور گذاشت که تأثیر بسزایی بر روانشناسی داشت. رفتارگراها معتقد بودند، برای آنکه روانشناسی بتواند تبدیل به یک علم شود. باید تمرکزش بر رفتارهای قابلمشاهده و قابل اندازهگیری باشد.
بر طبق نظریات رفتارگرایی، تمام رفتارهای انسان را میتوان بر اساس تأثیرات محیطی توصیف کرد. گاهی از رفتارگرایان نظیر واتسون و اسکینر، بر این عقیده اصرار داشتند. یادگیری بهطور کامل از طریق فرآیندهای تشویقی و ارتباطی صورت میگیرد. نظریههای رفتارگرای رشد کودک، بر چگونگی تأثیر تعاملات اجتماعی بر رفتار تمرکز دارند. این نظریات بر اساس تئوریهای نظریهپردازانی چون واتسون، پاولوف و اسکینر طراحیشدهاند.
نظریهها فقط به رفتارهای قابلمشاهده میپردازند. بر اساس این نظریات، رشد بهعنوان واکنشی به تشویق و تنبیه، پاداش، محرک و پاسخ در نظر گرفته میشود. این نظریه بهطور قابل ملاحظهای با نظریات دیگر رشد کودک متفاوت است. چون توجهی به افکار یا احساسات درونی ندارد. بهجای آن بهطور کامل بر اینکه چگونه تجارب ما شخصیت ما را شکل میدهند، تمرکز دارد.
دو نوع مهم یادگیری که از این دیدگاه به رشد نشأت گرفته شد. آنها عبارتاند از: شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن فعال. شرطی شدن کلاسیک شامل یادگیری از طریق جفت کردن یک محرک طبیعی با یک محرک بیاثر یا خنثی است. در شرطی شدن فعال از تشویق و تنبیه برای تغییر رفتار استفاده میشود.
نظریهی رشد شناختی پیاژه (Piaget's Cognitive Developmental Theory)
نظریهی شناختی به فرآیندهای رشد فکری فرد میپردازد. نگاهی دارد که چطور این فرآیندهای فکری بر چگونگی درک ما از دنیای بیرون و برقراری ارتباط ما با جهان، تأثیر میگذارند. پیاژه ایدهای را مطرح کرد که یکی از تاثیرگذارترین نظریههای رشد شناختی به حساب میآید. نظریه ای که پیاژه مطرح کرد امروز خیلی بدیهی به نظر میرسد. اما به انقلابی در تفکر ما از رشد کودک منجر شد: کودکان متفاوت از بزرگسالان فکر میکنند.
نظریهی شناختی او، در جستجوی توصیف و توضیح رشد فرآیندهای فکری و حالات روانی است. او همچنین نگاهی دارد به اینکه چگونه این فرآیندهای فکری بر روش درک و برقراری ارتباط ما با جهان تأثیر میگذارد. پیاژه بعدها نظریهی رشد شناختی را با ذکر مراحل رشد عقلی کودک مطرح کرد.
مرحلهی حسی_حرکتی
مرحلهی بین تولد و دوسالگی در این مرحله درک کودک از دنیای اطرافش محدود به ادراک حسی و فعالیتهای حرکتی اوست. رفتارها محدود هستند به پاسخهای سادهی حرکتی که به محرکهای حسی داده میشوند.
مرحلهی پیش عملیاتی
مرحلهی بین دو تا شش سالگی در این مرحله کودک زبان را میآموزد. در این مرحله کودکان هنوز منطق عینی را درک نمیکنند. قادر به تحلیل فکری اطلاعات نیستند و نمیتوانند نقطه نظرات دیگران را درک کنند.
مرحلهی عملیات عینی
مرحلهی بین هفت تا یازده سالگی. در این مرحله کودکان درک بهتری از عملیات ذهنی پیدا میکنند. منطقی فکر کردن در مورد اتفاقات عینی را آغاز میکنند؛ اما بازهم در درک مفاهیم انتزاعی یا فرضی مشکل دارند.
مرحلهی عملیات انتزاعی
مرحلهی بین دوازده سالگی تا بزرگسالی. در این مرحله، فرد توانایی فکر کردن در مورد مفاهیم انتزاعی را پیدا میکند. مهارتهایی مثل تفکر منطقی، استدلال قیاسی و برنامهریزی سیستماتیک هم در این مرحله پدیدار میشوند.
نظریهی دلبستگی بالبی (Bowlby's Attachment Theory)
تحقیقات زیادی در مورد رشد اجتماعی کودکان صورت گرفته است. جان بالبی یکی از اولین نظریههای رشد اجتماعی را بیان کرده است. بالبی بر این باور است که اولین روابطی که کودک با شخصی که از او مراقبت میکند. برقرار میسازد نقش مهمی در رشد او دارد و بر ارتباطات اجتماعی او در تمام طول زندگیاش اثر میگذارد.
نظریهی دلبستگی بالبی، بیان میدارد که کودکان با نیازی غریزی برای دلبسته شدن به دنیا میآیند. چنین دلبستگیهایی به بقای او کمک میکند. چون به او اطمینان میدهد که یک نفر هست که از او مراقبت و حمایت میکند. فقط این نیست، این دلبستگیها با الگوهای روشن رفتاری و انگیزشی مشخص میشوند.
به عبارت دیگر، هم کودکان و هم کسانی که از آنها مراقبت میکنند. در رفتارهای طراحی شده برای ایجاد نزدیکی، دخالت دارند. کودکان تلاش میکنند به کسانی که از آنها مراقبت میکنند نزدیک شوند و با آنها در رابطه باشند. کسانی که در عوض برایشان پناهی امن و بستری برای اکتشاف و کنجکاوی فراهم میکنند.
محققان دیگری هم نظریهی اولیهی بالبی را گسترش دادند و اظهار داشتند که روشهای متفاوتی برای دلبستگی وجود دارد. کودکانی که همیشه مورد حمایت و مراقبت قرار میگیرند. اکثرا از یک روش مطمئن دلبستگی استفاده میکنند؛ اما آنها که منبع حمایتی قابل اطمینانی ندارند. ممکن است از روشهای دو سویه، اجتنابی یا غیرمنظم استفاده کنند.
نظریهی یادگیری اجتماعی بندورا (Bandura's Social Learning Theory)
نظریهی یادگیری اجتماعی حاصل کار روانشناسی به نام آلبرت بندورا است. بندورا عقیده داشت که فرآیند شرطی شدن و تشویق نمیتواند بهطور مؤثر همه چیز را در مورد یادگیری توضیح دهد. بهعنوان مثال فرآیند شرطی شدن چگونه میتواند در مورد رفتارهایی توضیح دهد. نه از طریق شرطی شدن کلاسیک و نه از طریق شرطی شدن فعال ایجادشده است؟ بر اساس نظریهی یادگیری اجتماعی، رفتارها ممکن است از طریق مشاهده و الگوبرداری هم ایجاد شوند.
با مشاهدهی رفتار دیگران که شامل والدین و دوستان میشود، کودکان مهارتهای جدید را یاد میگیرند و اطلاعات جدیدی را کسب میکنند. نظریهی یادگیری اجتماعی باندورا میگوید، مشاهده نقش حیاتی در یادگیری دارد. اما نیاز نیست این مشاهده لزوماً مشاهدهی یک الگوی زنده باشد. افراد با شنیدن توصیههای شفاهی هم میتوانند رفتاری را یاد بگیرند. از طریق مشاهدهی یک رفتار چه بهصورت واقعی و چه از طریق شخصیتهای کتاب یا فیلم میتوانند، آن رفتار را یاد بگیرند.
نظریهی فرهنگی_اجتماعی ویگوتسکی (Vygotsky's Sociocultural Theory)
یک روانشناس دیگر به نام نظریهی یادگیری تأثیرگذاری را مطرح کرد که در آموزش یکی از مؤثرترین نظریههاست. ویگوتسکی هم مانند پیاژه، بر این اعتقاد بود که یادگیری در کودکان به گونهای فعال است؛ و همچنین آنها از طریق تجربه یاد میگیرند. نظریهی فرهنگی_اجتماعی همچنین بیان میدارد که والدین، پرستاران، گروه همسالان و فرهنگ یک جامعه بهطورکلی، مسئول شکلگیری رفتارها هستند.
از نقطه نظر او، یادگیری یک فرآیند اجتماعی موروثی است. از طریق برقراری ارتباط با دیگران است که یادگیری، به آگاهی و دانش فرد از جهان، ارتقا مییابد. این نظریهی رشد کودک، مفهوم محدودهی میانی رشد را هم معرفی میکند که عبارت است از: محدودهی بین آنچه فرد با کمک دیگران میتواند انجام دهد و آنچه بهتنهایی میتواند انجام دهد. با کمک گرفتن از دیگران است که انسان میتواند بهتدریج یاد بگیرد و مهارتها و دانش خود را بالا ببرد.
همانطور که دیدید، تعدادی از معروفترین روانشناسان، نظریههایی ارائه دادهاند که به توضیح جنبههای مختلف رشد کودک میپردازد. با اینکه تمام این نظریهها امروزه قابلقبول نیستند، اما تأثیر مهمی در دانش ما از رشد کودک داشتهاند. امروزه روانشناسان معاصر، اغلب نظریههای پیرامون چگونگی رشد، رفتار و فکر کودکان ارائه میدهند.
این نظریهها فقط تعدادی از راههای تفکر در رابطه با رشد کودک را ارائه میدهند. در واقع، برای شناخت کلی چگونگی تغییر و رشد کودکان در طول کودکی، باید عوامل متفاوتی که بر رشد جسمی و روانی کودک تأثیر میگذارد را مدنظر داشته باشیم. ژنها، محیط و ارتباط بین این دو عامل، مشخص میکند که کودکان چگونه از نظر جسمی و روانی رشد میکنند.